Related image


اینجا شین آباد است. کلاس درسی سوخته و کودکانی گر گرفته اند .نه به خاطر بازیگوشی و بی احتیاطی  
به خاطر بی مسئولیتی و بی لیاقتی و کم توجهی . اینجا ایران است کشوری که .
15 آذرماه 1391 بود که مدرسه دخترانه انقلاب اسلامی شین آباد در شهرستان پیرانشهر به دلیل استفاده از بخاری نفتی غیر استاندارد، دچار حادثه آتش سوزی شد و آتش به جان دانش آموزان این مدرسه کوچک انداخت؛ آتشی که سوز آن برای دخترکان آسیب دیده آن حادثه و خانواده های آنان همچنان ادامه دارد.
اینجا ایران است کشوری که منابع عظیم گاز دارد و مدرسه هایش هنوز با بخاری نفتی  فصل سرما را به سر می کنند.
اینجا شین آباد است بخاری نفتی عهد دقیانوس مدرسه 29 دانش اموز را سوزانده و گل زندگی یک دختر 10 ساله را پر پر کرده است.
اینجا شین آباد است، حال دو دختر دیگر که با هزار امید و آرزو به مدرسه  فرستاده شده اند وخیم است و از صورت زیبا دیگر خبری نیست.
اینجا در شین آباد مدرسه ای سوخته است. خانواده ای داغدارند. وزیر اما می خندد.خبری از استعفا نیست.عذر خواهی هم مصلحتی است چرا که وزیر برای تمامی اشتباهاتش تا قیامت عذر خواهی می کند.
اینجا پیرانشهر است، مراسم خاکسپاری سیران یگانه .زجه های مادری داغدار در گوش شهر پیچیده.پشت در های بیمارستان  هم صدای شیون و زاری خانواده های کودکان سوخته بلند است.
درست است ، مرگ کودکان دردناک است چه در ایران، چه در آمریکا چه در غزه  ،  چه در سوریه و چه در شین آباد.شنیدن ناله های کودکان دل سنگ را هم آب می کند اما مهم همان جهان سرشاز از عشق و محبت و دوستی است که همدردی می طلبد اما نه فقط برای غریبه ها و برای چنگ زدن به ریسمان دوستی  ی.

"یادگار مصطفی نژاد" دانش آموز ده ساله مدرسه انقلاب اسلامی شین آباد پیرانشهر که در حادثه آتش سوزی مدرسه خود از ناحیه دست و صورت دچار سوختگی شده بود، از حادثه دلخراش آتش سوزی 15 اذرماه کلاس خود می گوید.

در روز 15 آذرماه امسال 29 دانش آموز کلاس چهارم ابتدایی مدرسه انقلاب اسلامی شین آباد پیرانشهر بر اثر آتش سوزی کلاس دچار سوختگی شدند که با گذشت 14 روز هنوز تعدادی از این دانش آموزان در بیمارستان های ارومیه و تبریز بستری هستند.

یادگار مصطفی نژاد از ان روز شوم برایمان می گوید.

** بنام خدا : یادگار مصطفی نژاد هستم دانش آموز ده ساله کلاس چهارم ابتدایی مدرسه دخترانه انقلاب اسلامی شین آباد پیرانشهر.

با  شنیدن نام "سیران" اشک در چشمان "یادگار" حلقه زد گویی نام "سیران" یادآور تمام خاطرات تلخ و شیرین کودکانه ای بود که با او در روزهای قبل داشته است و انگار هنوز کوچ  ابدی او را باور نکرده بود.

 نمیدانم از کجا و چگونه شروع کنم تا به یاد آن روز می افتم ترس و و حشت تمام وجودم را فرا می گیرد.

"یادگار" با همان حالت مصومانه و کودکانه خود آهی سوک از ته دل می کشد و می گوید": صبح روز چهارشنبه 15 اذرماه همانند روزهای قبل خواب شیرین صبحگاهی را بقصد ورق زدن برگی دیگر از دفتر علم و اندیشه ترک گفته و به همراه دوستانم راهی مدرسه خود شدیم.

من که هر روز به همراه دوست و همکلاسی خوبم "مروارید حمزه"که در نزدیکی خونه ما زندگی می کنند قرار می گذاشتیم و با همدیگر به مدرسه می رفتیم بر حسب اتفاق روز چهارشنبه او از من جلوتر رفته بود و من کمی دیرتر از خواب بیدار شده بودم پدرم گفت "یادگار جان"عجله نکن خودم با ماشین تورا می برم ، تا پدرم خودش را اماده کرد من به سر خیابان رسیده بودم سرانجام سوار ماشین پدرم شدم و بسوی مدرسه حرکت کردم.
"یادگار" در این لحظه آهی از دل کشید و انگار این لحظات برایش کاملاً زنده شده اند و یا شاید با مرور این خاطرات به یاد روزهایی می افتد که شاداب و خوشحال همه با هم در کلاس درس حاضر و یا با همدیگر در زنگ های تفریح بازی و شیطنت می کردند.

از یادگار خواستم حرفهایش را ادامه دهد، او ادامه داد: سرانجام به مدرسه رسیدم و همانند سایر روزها سر صدای بچه ها از بیرون شینده می شد زنگ اول چهارشنبه ها درس قرآن داشتیم، هنوز خانم معلم بر سرکلاس درس حاضر نشده بود ما از او یاد گرفته بودیم که همیشه منظم باشیم و به موقع بر سر کلاس درس حاضر شویم رفتم داخل کلاس و آرام بر سر نیمکت خود نشستم.

اما چطور شد که بخاری آتش گرفت؟

** چند لحظه بعد همانند روزهای قبل بخاری کلاس توسط سرایدار مدرسه روشن شد اما ایکاش هرگز روشن نمی شد در این میان خانم معلم نیز به کلاس درس آمد، ولی بعداز چند دقیقه بر اثر شدت نشت نفت از مخزن کوره، بخاری بحدی گرم شد که ترس و دلهره ما و خانم معلم را فرا گرفت در این میان خانم معلم به سراغ کپسول اطفاء حریق رفت تا در صورت بروز آتش آن را خاموش کند که در این اثنا آقا معلم کلاس سوم نیز متوجه این قضیه شد و با کمک سرایدار خواستند بخاری را از کلاس بیرون ببرند ولی چون خیلی داغ شده بود معلم کلاس سوم از "سنور" یکی از همکلاسی هایم خواستند تا به دفتر مدرسه برود و زود یک پارچه خیس شده بیاورد تا بوسیله آن بخاری را از کلاس بیرون ببرند. چون بخاری بحدی گرم شده بود که متاسفانه آتش گرفت و با آتش گرفتن آن معلم کلاس سوم و سرایدار مدرسه نیز مجبور شدند آن را با د ست بردارند ولی متاسفانه جلوی در کلاس، بخاری از دستشان رها شد  و مخزن نفت آن منفجر شد.
نکته قابل تاسف و عمق فاجعه در پرداخت دیه این دانش اموزان بود که چون دختر هستند .نصف دیه یک انسان کامل به انها تعلق 
می گرفت .
چقدر رقت انگیز

کودکان شین اباد ..محروم و مظلووم..صدای انان باشیم

مدرسه ,کلاس ,  ,شین ,بخاری ,آتش ,    ,شین آباد ,چه در ,انقلاب اسلامی ,اسلامی شین ,چهارم ابتدایی مدرسه ,کلاس بیرون ببرند ,کلاس چهارم ابتدایی ,مدرسه انقلاب اسلامی
مشخصات
آخرین جستجو ها